يك سال و سه ماهگي مو طلاي ما
سلام دخمل مو طلايي من ، الهي مامان فداي كچليت ، كه شده ورد زبون همه ؛
كِي بشه اين موهات ايشا... بلنده بلند بشه و بشي گيسو بلند ، اونوقت ديگه كسي نگه چقدر به اين دختر كچلت تل ميزني ، بپا موهاش نره تو چشاش !!!!!!!!!
و اما تو يه ماهه گذشته :
دخترم حسابي بزرگ و خانوم شده ، بدون اينكه چيزي زير پاش بذاره ميره بالاي تخت ، تا چشم برميگردونم ميبينم با يه ژستي رفته رو مبل نشسته كه نگو ، مثل يه دخترخانوم نازنازي تكيه داده به مبل و تا مبيني من متوجهت شدم يه لبخند مليح تحويلم ميدي .
ولي همچنان هووي سرسخته لپتاپي تا روشنش ميكنم شروع ميكني به نق زدن ، گاهاً گريه كردن و صد البته پاتو ميذاري رو پايهي صندلي و خودتو به زور ميكشي بالا يعني اينكه بغلم كن !!!!!!!!!!
تو ماشين اگه بغل بابا نشسته باشي يا بايد سوييچ دستت باشه يا فرمونو كامل دست ميگيري و انگاري كه واقعاً داري رانندگي ميكني اينور اونور هدايتش ميكني .
ناناي كردنت هم شده حرفهاي ، با هر آهنگ حركات موزون مخصوص خودشو انجام ميدي و دستاتم موقع ناناي تكون ميدي .
اتل متلو ياد گرفتي و تا بهت ميگيم اتل متل بخون پاهاتو دراز ميكني آروم رو پاهات ميزني و ميگي اَ اَ اَ
بابايي بهت چشمك زدن ياد داده ، تا ميگيم چشمك بزن شروع ميكني به پلك زدن !
با ني نوشيدنو هم ياد گرفتي و خيلي راحت ميتوني ازش استفاده كني ، ني رو در اختيارت گذاشتم چندبار امتحان كرديو ياد گرفتي ، به همين راحتي ، آفرين به گل دخترِ خودم .
حلقه هاتو هم ياد گرفتي كه به ترتيب بچيني ، نه اينكه رنگارو حفظ كرده باشي ، بلكه حلقه رو ميندازي اگه رو حلقهي قبلي افتاد هيچ وگرنه حلقهي بعدي رو برميداري و امتحانش ميكني و اِلي آخر تا تكميل بشه .
يويوي بچهگياي منو از تو كشو كشف كردي و چون خودت بلد نيستي بازيش بدي مياري به من تا بازي كنم و خودتم بالا پايين رفتنشو تماشا ميكني .
تا چراغ راهرو روشن ميشه زودي ميفهمي كه بابايي اومده شروع ميكني به جيغ كشيدن ، و با بابا بابا گفتن به من ميفهموني كه درو باز كنم ؛ ميري پيشواز بابا و بهش ميگي نون نون ! يعني اينكه بابا اومدني خونه بايد حتماً نون دستش باشه نونو ميگيري مياري خونه والا اگه دستش خالي باشه دخمري ناراحت ميشه .
حالا نوبتي هم باشه نوبت عكساي اين يه ماهه گذشتهست :
گل دخترِ من تو دشت گل فندقلو :
بقيهي عكسا تو ادامهي مطلب
اينجا چه خبره ؟ گل در گل شده ، با گل دخترِ من :
اينجا گذاشتيمت رو ماشين ازت عكس بگيريم كه قبل ما ماشينايي كه داشتن رد ميشدن صدات كردنو عكستو گرفتن
الهي فداي گل دختر قشنگم برم ، كه گل ميده به مامانش :
اينجام داري تو باغ ، گيلاس ميچيني ، واي كه چقدرم ذوق ميكردي :
دخترم داره به روند آش پزون نظارت ميكنه تا درست انجام بشه :
الهي مامان فدات ، كه ديگه وقتي تو كرير ميخوابونمت جا نميشي ، مجبوري اينجوري بخوابي :
اينم يه دختر خانوم ناز نازي :
اينجام كه نينيتو بغل كردي مثل فرشتهها خوابيدي :
خوب بخواب فرشتهي نازنينم ، خوب بخواب
عزيزم چي پيدا كردي ؟
اينم آخرين عكس :
و اما ماجراي دون دون شدنت :
1شنبه صبح وقتي از خواب بيدار شدي داشتم لباستو عوض ميكردم كه ديدم رو سينهت و روي زانوي چپت دون زده ، فكر كردم پشه ها برا اولين بار گوشت شيرين دخترمو كشف كردنو نيشش زدن ، فرداشم يه پشهي موزي تو اتاق پيدا كردم و مطمئن شدم .
تا 4شنبه تعداد اين دونا بيشتر شد ، برا همين بردمت دكتر ، دكترم گفت كه به يه چيزي حساسيت داده و براش شربت ديفن هيدرامين بديد اگه خارش داشتن دوباره بيارينش .
تا امروز تعداد دوندونات به 20 تام رسيد عصري دوباره بردمت دكتر ، دكتر بهت پماد هيدروكورتيزون داد و قرار شد شربت زينك سولفات رو كه يه هفتهاي ميشد به اصرار خودم شروع كرده بوديم فعلاً به مدت يه هفته قطع كنيم تا ببينيم چي ميشه .
اميدوارم با اين پماد خوب بشي . خيلي واست نگرانم .
اينم عكسته ، ببين بدنت به چه روزي افتاده :
بعداً نوشت :
شكرخدا پماد داره اثر ميذاره و با اولين مصرف دوندوناي بدنت كوچولو شدن .
ولي آخرشم علت قطعيشو نفهميديم .