پرنسس كوچولوي گلمپرنسس كوچولوي گلم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

هديه ي باشكوه خدا

يك سال و پنج ماهگي دردونه‌ي ما

1393/5/29 20:0
نویسنده : مامان شيوا
833 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيزدلم بازم وقتش رسيده كه برات بنويسم ؛ از روزاي خوش باهم بودن ، از شيطنتات ، شلوغ كردنات ، شيرين زبونيات و خيلي چيزاي ديگه ...

درسته من خيلي سعي ميكنم همه چيزو برات بنويسم ولي بعضي وقتام اين حافظه ياريم نميكنه و يه چيزايي رو از قلم ميندازم ايشا... كه اين اتفاق كمتر بيافته ، آخه نميدوني چقدر شيرينن اين خاطراتت وروجك مامان !

يه نمونش مثل اين كه يادم ميرفت برات بنويسم : شبا توي خواب هروقت گشنه‌ت ميشه خيلي آرومو با صداي ضعيف با همون چشماي بسته بهم ميگي شي شي تا من بيدار شم و بهت شير بدم انقد بامزه‌ست اين صحنه كه آدم دلش ميخواد از خواب بيدارت كنه و بچلونتت !!!

يكي دو بارهم وقتي از مهموني ديروقت برگشتيم و من به خبال اينكه شام خوردي خوابوندمت ولي غافل از اينكه نصف شب گشنه‌ت شدو بازم با چشاي بسته گفتي نوووو نوووو منم كه ديگه نميتونستم بيدارت كنم دلم آتيش گرفت و به همون شير اكتفا كرديم .

 

راستي با اينكه امروز وقت بهداشتت بود ولي چون واكسن MMR روزاي 2شنبه تزريق ميشه 2شنبه بردمت بهداشت ؛

وزنت شده 11 كيلو ، قدت 84 سانتيمتر و دور سرت 47/5

ولي چون كم وزن گرفتي برا ماه بعد برات ويژه نوشتن .

و اما واكسنت ؛ واكسني كه رو بازوت زدن فقط يه كوچولو درد داشت ولي دومي رو كه رو پات زدن يه كم گريه كردي .

    

از بهداشت برگشتني يه 200 متري تا خونه‌ي مامان جون راه رفتي و فكركنم همين باعث شد كه پات اصلاً نگيره شكر خدا ، خداروشكر تبم نكردي فقط يه كم بدنت داغ بود ؛ ولي فردا صبحش وقتي از خواب بيدار شدي ديدم روي پات بدجوري ورم كرده ، اصلاًهم نميذاشتي كيسه آبگرمو رو پات بذارم و همش ميگفتي داع و ميترسيدي بسوزي ، كه اونم بعده اينكه خوابيدي رو پات گذاشتيم و تا فردا خوب خوب شد .

قربونه پاهات برم عزيزم كه اينجوري قلمبه شده :

 

خب حالا بريم سراغ نقل ماجراهايي كه باهم داشتيم :

اوايل اين ماه يعني تو ماه رمضون خواستم پروژه‌ي باي باي پوشكو برات اجرا كنم ولي چون خيلي ميترسيدم اينكارو تو خونه شروع كنم برا انجام پروژه رفتيم حياط ، همه‌ي كاراي لازمو برات انجام دادم ولي توي اون 4 ساعت حتي يه بارم دستشويي نكردي حتي لباستم خيس نكردي ؛

هي ميگفتي جيش و منم تند تند ميبردمت دستشويي ولي بدون اينكه كاري انجام بدي برميگشتيم خلاصه اينكه نتونستيم كاري از پيش ببريم و اين وسط فقط زانوت زخمي شد يعني خوردي زمين ، ديگه ديدم اينجوريه داشتيم برميگشتيم خونه كه نميدونم تو پاركينگ پيشونيت به چي گير كرد و اونم زخمي شد ؛

   

خلاصه پروژه ي اونروز بجز 2 بار زخمي شدن نتيجه‌ي ديگه‌اي نداشت ، بعد اونروزم ديگه وقت نكردم بازم تمرين و ادامه‌ش بديم .

2 مردادم برا اولين بار تنهايي يعني بدون ماماني يا بابايي رفتي مهموني ؛ يعني اينطور شد كه رفته بوديم بازار كه خاله مهينو تو بازار ديديم خاله اصرار كرد كه ببرتت خونشون ، از اونجاييكه منم كالسكه‌تو نبرده بودم و حسابي خسته شده بودم دودل قبول كردم ولي تصميمم قطعي نشده خاله ورت داشت رفتين ؛ از قضا حسابي هم بهت خوش گذشته بود ...

قبلنا وقتي تلفن زنگ ميزد بدو ميرفتي طرفش ولي جواب نميدادي حتي اگه دستم بند بودو خودم ازت ميخواستم بازم برنميداشتي ولي از 5 مرداد اگه برا جواب دادن دير بجنبم خانوم خودش زحمتشو ميكشه .

بعده ماه رمضون يه خونه تكوني اساسي هم داشتيم و شمام بيكار ننشستي و هي به فكر كمك بودي .

 

مثلاً اين شكلي :

 

 

يا با ايجاد هيجان :

 

 

اينجوري ميخواستي بهم شوك وارد كني تا خستگي حسابي از تنم بياد بيرون ؛

من سخت مشغول چيدن كمدت بودم كه يهو ديدم مضطرب داري صدام ميكني برگشتم و با اين صحنه مواجه شدم ؛ اولش خودتم حسابي ترسيدي ولي وقتي ديدي دارم ازت عكس ميگيرم خودتم خوشت اومد .

10 مردادم داشتي با ليوان ما آب ميخوردي كه ليوانو محكم كوبوندي به دندونت و گوشه‌ي دندونت شكست ، خب برا همينه من ليوان شيشه‌اي يا ليوان چيني دستت نميدم .

امان از دست دخملي شيطونم :

 

ماشا... حسابي هم مهربوني ؛ يهو ميبيني نشستيم بدون اينكه بهت چيزي بگم ميآي بغلم ميكني ، بوسم ميكني يا وقتي ناراحت يا عصباني باشم هم همينكارو ميكني .

كار خطا يا اشتباهي انجام بدي يه ايي ميكشي و ميفهمي كه كارت اشتباه بوده يا وقتي كار جالبي انجام ميدي ميگي آآآآآ و شروع ميكني برا خودت دست ميزني ؛ چون هميشه برا كاراي خوبت تشويقت كرديم خودتم ياد گرفتي .

 

و اما چيزاي ديگه‌اي كه ياد گرفتي :

وقتي ازت ميپرسم مامانو دوست داري يا بابارو ميگي بابا ! ميگم بابا رو دوست داري يا مامانو ميگي ماما ! يعني هر كدومو آخر بگم اونو جواب ميدي !!!!!!!!!

موهاتو ميشناسي .

مفهموم پولو خيلي خوب ميدوني ميري به بابا ميگي پووو و ازش پول ميگيري حتي اگه شلوار بيرون تنش نباشه ميري كشون كشون شلوارشو مياري ميگي پووو ! پولم گرفتي يا ميبري تو قلكت ميندازي يا مياري ميدي به من .

ديوونه وار يخو دوست داري و حسابي يخ‌خور شدي و تا با چشماي خودت نبيني كه يخ توي ليوان تموم شده ول كن نيستي

مفهموم سركار رفتنو هم كاملاً درك كردي ، قبلنا اگه بابايي رو موقع بيرون رفتن ميديدي گريه ميكردي ولي الان وقتي بهت ميگم بابايي ميره سركار و برات توضيح ميدم  قانع ميشي ؛ آفرين به دختر باهوشم .

با شوخي كردنم زياد حال ميكني مثلاً تا كف پاي كسي رو ببيني بدوبدو ميري قلقلكش ميدي ميگي قدي قدي ؛ يا پخ ميكني تا اطرافيانو بترسوني !

شمردن انگشتاتم ياد گرفتي ؛ نه اينكه اعدادو بلد باشي بلكه انگشتاتو يكي يكي ميشمري و به زبون بچگيت يه چيزايي ميگي .

به حشراتو حيوونا خيلي علاقه داري ؛ پشه ، مورچه ، پروانه ، اسب ، پيشي و هاپو رو خيلي خوب ميشناسي و كلاً هر حيووني كه شبيه اسب باشه بهش ميگي پيگاپيگا .

و اما يه خاطره : يه يك ماه و نيمي ميشد كه النگوت شيكسته بود ولي عوضش نكرده بوديم تا اينكه 25 مرداد رفتيمو عوضش كرديم اونجا كار خيلي بامزه‌اي كردي كه گفتنش خالي از لطف نيست ؛ فروشنده تا النگو رو دستت كرد دست راستتم اوردي جلو گفتي ايي !!!!!! يعني تو اين دستمم النگو بنداز ؛ با اين كارت فروشنده حسابي بهت خنديد ...

ماشا... حسابي هم محافظه‌كاري و سعي ميكني بي دقتي نكني مثلاً اينكه تا غذا رو ميذاريم جلوت ميگي داع و شروع ميكني به فوت كردن و تا مطمئن نشي كه خنك شده محاله لب بزني .

يا تو جاهايي كه امكان افتادنت هست يا خطر احساس ميكني خيلي با دقت و محتاطانه برخورد ميكني :

                    

 

معمولاً به همه چيزم دقيق دقت ميكني هرچيزي رو بهت بدم بگم ببر بذار سرجاش بدون اينكه جاشو بگم خودت ميبري ميذاري ؛

يا من هميشه وقتي ميبرمت بشورم پمپرزتو تو يه نقطه‌ي خاصي ميذارم اگه به خودتم بگم پمپرزتو بگير بريم بشورمت دقيقاً تو همون نقطه‌ي هميشگي پمپرزو ميذاري .

ايشا... كه هميشه اينجوري بادقت و هوشمندانه كاراتو انجام بدي دختر باهوش من ...

 

و اما عكساي شيطونيات :

ميدوني اينجا كجاست ؟

اينجا مابين ميزآرايشيمونه كه از وقتي ياد گرفتي 4دست‌وپا بري خيلي دوست داري اينجا بشيني ولي من تازه يادم افتاده ازش عكس بگيرم :

 

بازم كه پا تو كفش بزرگترا كردي :

 

ببين با چه ژستي باهاشون راه ميري :

 

الهي فدات شم به چي داري فكر ميكني :

 

اينجام داري كاستو كاملاً درست ميندازي جاش تا بخونه :

 

بازم داري با گرامافون ور ميري :

 

هروقت عينك دودي ميبيني يا ميزني چشت ، يا اين شكلي ميذاري رو سرت :

 

اينجام داري قايم ميشي :

 

اينم آخر شيطنت :

يك :

دو :

سه :

چهار :

و اين بازي همچنان ادامه دارد :

انقد سريع اين حركتارو انجام ميدادي كه عكسا خيلي بي كيفيتن ، ولي حيفم اومد نذارم :

 

آخه مامان‌جون قحطيه جا بود اينجا دراز كشيدي :

 

با هزار وعده وعيد و رشوه بهت غذا ميديم شمام بجاي غذاخوردن فقط شيطوني ميكني :

 

اگه گفتي داري چيكار ميكني ، گل دخترم :

 

بلههههههه ، اينجارو كاملاً تازه كشف كردي :

 

ني نياتو يكي يكي از اتاقت اوردي و چيدي اينجا :

 

 حالام داري با ذوق كارتو برام تعريف ميكني :

 

واي كه اين خرسه رو چقدر دوسش داري ، با اينكه خيلي گنده‌ست دائم درحال حمل و نقلشي :

 

 

و اما يه اتفاق ديگه :

رفتيم تو ايستگاه منتظر اتوبوس نشستيم كه اصرار كردي ميخواي خودت رو نيمكت بشيني منم قبول كردم يه لحظه برگشتم از كيفم يه چيزي بردارم نگو قصد كردي بيايي پايين ، چون نيمكت يه كم بلند بود قدت نرسيدو پايين پريدني با صورت خوردي زمين ؛ يعني شنيدي ميگن فلاني پخش زمين شد درست همين اتفاق برا خودتم افتاد يه كم گريه كردي ولي شكرخدا چيزيت نشد .

يه بار هوس كرديم سوار اتوبوس بشيم اين شد آخرش ...

 

اين پست ديگه خيلي خيلي طولاني شد بقيه‌ي عكساتم ميذارم تو پست بعدي ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)