پرنسس كوچولوي گلمپرنسس كوچولوي گلم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

هديه ي باشكوه خدا

يك سال و شش ماهگي دردونه‌ي ما

1393/6/29 18:49
نویسنده : مامان شيوا
781 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان جون ، بازم اومدم تا اينبار از 18 ماهگيت برات بگم ، كه چيكارا كردي ، چيا ياد گرفتي و ...

 

 

بچه‌م بعضي وقتا ياد بچه‌گياش ميافته از كمدش پستونك برميداره يه كم باهاش مشغول ميشه :

                                                        

 

يعني يه لحظه حواسمون بهت نباشه يه شاهكاري ازت ميبينيم:

مثلاً اينجا : منو خاله شادي داشتيم تلويزيون ميديدم كه يهو برگشتم ديدم خانوم اينجا تشريف دارن ، اصلاً نفهميدم كي رفتي اون بالا ، الهي فدات شم نمي گي ميافتي :

 

 

يا اينجا كه من داشتم ناهار ميپختم ، سپردمت به خاله شادي ، خاله شادي هم غرقه تو گوشي ، ديدم آبو ريختي رو صندليت داري موهاتو باهاش ميشوري :

 

اينجام باز داشتم آشپزي ميكردم كه صدام كردي برگشتم ديدم ، بعلههههههههههههه  در سطل برنجو كردي رو سر مباركت :

 

خانوم خودش شيطنت كرده ، خودشم داره گريه ميكنه :

 

اينم يكي ديگه از خراب كاريات :

 

امان از دست شيطونيات ، قحطيه جاست اينجا داري بازي ميكني :

 

دخمليم عاشقِ همه جور حشره و حيواناته :

 

بچه‌م داره لباس تا ميكنه :

 

قربون سليقه‌ت بره مادر :

 

خانوم كوچولوم ببين كجا دراز كشيده !!!!! تازه داره كيفم ميكنه :

 

بچه‌م هميشه هم شيطوني نميكنه ، الان داره خونه رو تميز ميكنه خودشم جاهايي كه فكر ميكنه مامانش سخته براش تميز كردنش :

 

قربونت برم زحمت نكش ، خدايي نكرده كمرت درد ميگيره :

 

عاشق ايني كه اينجا بازي كني ، در فريزرو باز ميكني ميري لاش وايميستي :

 

تازه درشم ميبندي تا حسابي يخ كني :

 

آخرش اين دادات كارشو كرد ، داره به بچه‌م ليموترش ميده :

 

امان از دست اميرگلي ، خيلي تلخه مامان :

 

اين كبوديه زير ابروتم شاهكاره مامانبزرگته ، چون با قابلمه شَتَلَق رفت تو چشت :

 

قبلنا اصلاً چيزي به اسم خجالت نميدونستي چيه ولي تازگيا وقتي كس غريبه‌اي رو ميبيني خجالت ميكشي ميچسبي به من و اصلاً طرفش نميري تا زماني كه يخت آب بشه ؛

اينجام خونه‌ي دخترخاله الهام بوديم كه حسابي آتيش سوزوندي  ، منم گفتم دخترخاله يه چيز به اين بگو ، اون بيچاره هم فقط يه كلمه گفت شادوين شلوغ نكن كه برا اولين بار از كسي حساب بردي ، يه كم اينجوري نشستي بعدش بغلت كردمو بيصدا خوابيدي :

 

وقتي با اين صحنه روبرو ميشم ميخوام ذوق مرگ بشم :

 

آخه بچه‌م داره با اشتها يه چيزي ميخوره ، البته در حد چندتا گاز نه بيشتر ، همينم خوشحالم ميكنه :

 

اينم يكي ديگه از شيطونيات :

                                

 

عجله نكن بازم هست :

   

 

حالا يه شيرجه :

 

بالاخره موفق شدي :

 

الهي فدات بشم من ، نيافتي يهو :

 

يعني عكس اين شيطونيايي كه تو اين پست گذاشتم بازيِ هر روزُ هر روزته :

 

آخرش دخمليم پس از يه عالمه شلوغكاري اينجوري خوايش ميبره :

 

خوب بخوابي نازنين من :

پسندها (5)

نظرات (0)