اين روزاي نازنين دخترم
سلام نازنين دخترم اگه بخوام از روزمرگيات برات تعريف كنم بجز شيطنتو زخم و زيلي شدنت چيز ديگهاي ندارم بگم طوريكه هرجا ميريم آخرش يه بلايي سر خودت مياري . مثل اونروز يعني 1 تير تو عروسيه دخترداييه بابايي ليوان يكبار مصرفو مچاله كردي و شكست و انگشتتو بريدي تا آخر عروسي هم از شدت سوزشش گريه ميكردي و همش ازم ميخواستي بوسش كنم . يا 6 تير كه با مامانجون اينا و خالهها رفته بوديم باغ ، عمو فرهاد برامون چاي آلبالو درست كرده بود من همين كه ليوانمو بردم برام چايي بريزه فكر كردي آبه و با هيجان گفتي بااا و دستتو كردي تو چايي ولي خداروشكر چيزيت نشد . يا درست يه روز قبله ماه رمضون كه رفته بوديم خونه&...