پرنسس كوچولوي گلمپرنسس كوچولوي گلم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

هديه ي باشكوه خدا

دومين ماهگردت مبارك دخترگلم

1392/1/29 4:40
نویسنده : مامان شيوا
236 بازدید
اشتراک گذاری

شادوين جون امروز به سلامتي 2 ماهتو تموم كردي ، شدي 60 روزه ، ايشا... كه مباركه

اينم يه كيك برا دومين ماهگردت :

 

 

شادوين جون امروز به سلامتي 2 ماهتو تموم كردي ، شدي 60 روزه ، ايشا... كه مباركه

اينم يه كيك برا دومين ماهگردت :

 

 

ولي از اونجايي كه فردا تعطيله ترسيدم از اينكه ببرم واكسنتو بزنن ، برا همين بهداشت بردنت موند برا شنبه .

 

 

حالا ميخوام رخداداي اين يه ماهه گذشته‌رو برات بنويسم :

٢ فروردين 92 - جمعه

امروز با شمايي كه خانم گله باشي و بابايي ، رفتيم ديدوبازديد ، ظهر كه شد باهم رفتيم مگ‌برگر ، ناهار خورديم و رفتيم مغازه‌ي بابايي ، شما توي 33 روزگيت اولين باري بود كه ميرفتي مغازه‌ي بابايي ، بابايي هم شكلات بهت پاگشا داد ، خيلي زرنگه ، چون ميدونه چيزي نميخوري بهت شكلات ميده ، از مغازه اومديم و دوباره رفتيم ديدوبازديد .

 

4 فروردين 92 - 1شنبه

امروز كه شدي 35 روزه تا كلاه گلبهي‌تو از سرت دراوردم تا لباساتو عوض كنم ، ديدم يه عالمه موي بور و نازك چسبيده به كلاه ، متوجه شدم موهاي ناز و خوشگلت شروع كردن به ريزش ، به حد كافي كم مو بودي ، حالا اون يه ذره موهاتم كه بريزن ديگه ميشي كچله كچل خوشگلم .

 

10 فروردين 92 - شنبه

امروز تولد من بود ، مامان شيوا ميرفت تو 27 سالگي ، امروز فرصت خوبي بود تا ببريم گوشاتو سوراخ كنيم ، آخه دلم ميخواست گوشتو روزي سوراخ كنيم كه تاريخش هيچ‌وقت از يادم نره ، برا همين يهو به سرم زد كه امروز روز خوبيه ؛

به بابايي زنگ زدم تا از دكتر پاكدل برامون وقت بگيره ، بعدش زنگ زدم به مامان جون و باهم بلند شديم رفتيم .

يه جفت گوشواره با نگين قرمز برات انتخاب كردم ؛ الهي دورت بگردم ، داشتي شير ميخوردي كه دكتر منگنه‌رو زد جيغت بلند شد ولي زودي شيشه شيرتو بهت دادمو گريه يادت رفت ، حالا نوبت اون يكي گوشت بود ، صداي تقه منگنه كه اومد بازم زدي زير گريه ، بغلت كردم شيشه شيرتو خوردي و آروم شدي .

بعد آقاي دكتر روش مراقبت از گوشتو برام گفت و گفت كه اين گوشواره‌هاي طبي بايد يه ماه توي گوشت باشن .

اينجا از پيش دكتر برگشتيم و شما داري شير ميخوري

 

 

شب بابايي كيك و شمع گرفت و اورد خونه ، خاله شادي هم اومده بود و دور هم برام تولد گرفتن .

اونروز تا شب گوشت كمي درد داشت ولي از اونجايي كه كوچولو بودي و 42 روز بيشتر نداشتي زياد اذيت نشدي و مشكل خاصي برا گوشت پيش نيومد و زود زود خوب شد .

 

14 فروردين 92 - 4شنبه

امروز صبح از خواب بيدارت كردم لباساتو عوض كردم ، كاپشن سرهميتو پوشوندم ، دل به دريا زدم و بدون پتو بردمت بهداشت ، آخه هنوز كوچولويي ، 1.5 ماه كه بيشتر نداري ، با هواي اردبيل پتو بازكردن برات زود بود ؛ تازه وقتي مامان جون فهميد بدون پتو بردمت بيرون ، عصباني شد .

وزنت شده 4.900 قدت 55 و دور سرت 36.5

راستي قطره‌ي مولتي ويتاميني هم كه از بهداشت بهت ميدن اصلاً دوست نداري ، خوردنش مكافاتيه ، موقع خوردن يا برميگردونيش ، يا مي‌پره گلوت و حسابي منو بابايي رو ميترسوني ، قطره‌دادن بهت برام شده كابوس ، آخه موقع خوردنش خيلي اذيت ميشي .

 

24 فروردين 92 - شنبه

شادوين جونم حالا كه شدي 56 روزه ، واكنش تكلمي نشون ميدي ، وقتي باهات حرف ميزنيم به حرفامون گوش ميدي ، واكنش ميدي ، سعي ميكني صدا دربياري و باهامون حرف بزني .

راستي امروز خاله شادي نافتو برد انداخت دانشكده‌ي پزشكي ، تا طبق يه تصور قديمي ايشا... وقتي بزرگ شدي بشي يه خانم دكتر ، عزيزدلم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

کودک خلاق فردا
14 دی 92 8:15
سلام عزیزم.پرسیده بودی چطوری قالب وبلاگ رو عوض کردم؟خوب یه کم کار می بره باید تو قالب دستکاری کنی .تو نی نی سایت از بچه ها بپرسی بهت می گن منم همین کارو کردم .چون از دیگرون پرسیدم درست نمی تونم راهنمایی کنم.موفق باشی