واکسن 2 ماهگی
دختر نازنینم امروز بردمت بهداشت ، طبق توصیه دوستم تو خونه بهت قطره استامینوفن دادم و بعدش رفتیم ، وزنت شده ٥.٢٥٠ قدت ٥٧ و دور سرت ٣٩
بعد رفتیم برا تزریق واکسن ، مهمترین و سختترین مرحله ، از اونجایی که دلشو نداشتم واکسن زدنتو ببینم ، بابایی هم باهامون اومده بود ، بابایی پاهاتو محکم نگه داشت و رو هر ٢ پاهات واکسن زدند صدای فرو رفتن سوزن تو پاهای نرم و لطیفت کاملاً شنیده میشد ، بدجوری اذیت شدی و همش گزیه میکردی .
تو خونه هم که اومدیم باز ناله میکردی ، گاهاً گریه میکردی و خلاصه اینکه حسابی دلمو ریش کردی ؛ شب ٨ - ٨ و نیم بود ناله میکردی منو بابایی هم کنارت نشسته بودیم لحظه به لحظه تنت داشت داغتر میشد حس کردم تب داری دیگه طاقت نیاوردیم و بلند شدیم بردیمت پیش دکتر میرزارحیمی .
تو سالن انتظار دست و پاهام داشت میلرزید داغی تنتو کاملاً رو پاهام حس میکردم و از این که مطب شلوغ بود و تو هم بیحال بودی و هی داغه داغتر میشدی دلهرهم بیشتر میشد .
تا اینکه رفتیم تو مطب و آقای دکتر معاینهت کردند بهشون گفتم که بخاطر واکست تب داری ، بهم خندیدن و گفتن به اینکه نمیگن تب ، بچه فقط یه کم داغه که اینم از عوارض واکسنه ، و حسابی به هول بودن منو باباییت خندیدن .
اینم از ماجرای واکسن ٢ ماهگیت
خدا رو شکر که چیز مهمی نبود ...