پرنسس كوچولوي گلمپرنسس كوچولوي گلم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

هديه ي باشكوه خدا

فرهنگ لغات 6

مامان جون از اين به بعد ديگه فرهنگ لغاتو توي جدول نمينويسم آخه بعضي وفتا لازمه راجع به بعضي واژه‌ها توضيح بيشتري بدم . مثلاً اينكه وقتي بهت ميگم ماماني شعر بخون شروع ميكني به بشكن زدن و ميخوني بيدي بيدي بيدي بيدي من عاشق اين شعر خوندنتم . توي اين يه ماهه گذشته خيلي علاقه داشتي به بابا بگي ماما يعني اكثراً تو اين ماه به همه ماما گفتي بعضي وقتا بابا رو ماما صدا كردني خودت زود متوجه ميشدي و اينطوري صدا ميكردي ماما باااااباااااا و اما كلماتي كه توي اين يه ماهه گذشته ازشون استفاده ميكردي چند بخش بودن : بعضي كلمه‌‌ها رو كاملاَ درست تلفظ ميكني ، مثله : ماما بابا پا جيش باي باي ني ني بَبه نَنه ...
29 خرداد 1393

يك سال و سه ماهگي مو طلاي ما

سلام دخمل مو طلايي من ، الهي مامان فداي كچليت ، كه شده ورد زبون همه ؛ كِي بشه اين موهات ايشا... بلنده بلند بشه و بشي گيسو بلند ، اونوقت ديگه كسي نگه چقدر به اين دختر كچلت تل ميزني ، بپا موهاش نره تو چشاش !!!!!!!!! و اما تو يه ماهه گذشته : دخترم حسابي بزرگ و خانوم شده ، بدون اينكه چيزي زير پاش بذاره ميره بالاي تخت ، تا چشم برميگردونم ميبينم با يه ژستي رفته رو مبل نشسته كه نگو ،‌ مثل يه دخترخانوم نازنازي تكيه داده به مبل و تا مبيني من متوجه‌ت شدم يه لبخند مليح تحويلم ميدي . ولي همچنان هووي سرسخته لپ‌تاپي تا روشنش ميكنم شروع ميكني به نق زدن ، گاهاً گريه كردن و صد البته پاتو ميذاري رو پايه‌ي صندلي و خودتو به زور م...
29 خرداد 1393

روزاي شيرين يه دختر كوچولوي نازنازي

سلام ناناز كوچولوي مامان اگه شيطنتاي اينروزاتو ميخواي ببيني ، برو ادامه‌ي مطلب :     عكسا تو ادامه‌ي مطلب و اما ، مدام صندليا رو از اينور به اونور خونه ميكشوني تازه خوشتم اومده و ميخندي :   عاشق تلفني ، همچين فيگور گرفتي هركي ندونه فكر ميكنه با چه شخص مهمي درحال مكالمه‌اي !   از حموم كه ميآي بيرون ، گوشاتو پاك ميكني ، بس كه خانومي ماشا... :   بعدش نوبته اون يكي گوشِتِ ، الهي مامان فدات :   تازه دخترم دماغشم پاك ميكنه :   اتومونو هم خيلي دوست داري و دائم درحال حملشي ، مثل اين عكس :   اينجام دخترم داره ب...
25 خرداد 1393

هشتمين مرواريدت مبارك عزيزدلم

تقويم رويش مرواريداي دخترم     سلام عزيزمامان نيم ساعت پيش داشتم لثه‌هاتو وارسي ميكردم كه يهو متوجه شدم دندون آسياب كوچيك سمت راست كامل دراومده بدون اينكه من متوجه بشم سمت چپي هم در شرف در اومدنه ايشا... كه به سلامتي ، شايدم برا همينه 2 سه روزه گوشات بدجوري درد ميكنه ، حتي 3شب پيش نصفه شبي بيدار شده بودي و از درد گوشاتو ميكشيدي . ولي چون دقيق نميدونم كي دراومده تاريخ امروزو زدم .   بعداً نوشت : ديشب يعني 93/3/18 تا صبح توي خواب ناله كردي و نهمين مرواريدت از لثه‌ت زد بيرون ؛ دندون آسياب كوچيك سمت چپ . ايشا... كه مباركت باشه ... ...
17 خرداد 1393

فرهنگ لغات 5 و جدول تكاملي 11

فرهنگ لغات 5 تاريخ روز سن توضيح 26/1/93 3شنبه 13 ماه و 26 روزگي از ديروز مدام ميگي قا ولي من منظورتو نميفهمم 27/1/93 4شنبه 13 ماه و 27 روزگي به اسباب‌بازيات ، لباسات يا وسايلت ميگي مي‌مي وقتي ميپرسم خروسه ميگه ؟ جواب ميدي قَ قَ ميپرسم كلاغه ميگه ؟ ميگي قا قا 28/1/93 5شنبه 13 ماه و 28 روزگي به آب بجاي آبا م...
2 خرداد 1393

عكساي آتليه اي 2

دختر نانازم عكسايي كه روز جشن تولدت يعني 92/12/2 تو آتليه‌ي ژست گرفته بوديم به علت نامعلومي همشون حذف شدن و فقط 2 تا عكس ازشون مونده بود :       برا همين 93/1/22 دوباره رفتيم آتليه تا ازت عكس بگيريم ولي اينبار تو آتليه‌ي لنزو ، اين عكسا رو هم ديشب تحويل گرفتيم . با اينكه اونروز همكاري نكردي و زياد بهونه گرفتي ولي خدارو شكر عكسات زيادم بد در نيومدن . همون تابِ توي آتليه باعث شد ديگه از تاب خودتم نترسي و از همون شب بدون ترس سوارش شدي . عكس اولي رو تو سايز بزرگ رو شاسي زديم و بقيه برا آلبومه :               ...
1 خرداد 1393

يه فراموشيه مادرانه

سلام مامان جون ديشب بعده اينكه برات پست گذاشتم ساعت 1 داشتم ميخوابوندمت كه يهو يادم افتاد كوچولوي من امروز وقت بهداشت داشت ، ولي نميدونم چرا فراموش كردم ؛ اصلاً سابقه نداشت كاري كه مربوط به دخمليمه فراموش كنم ، پوزش بخاطر اين كوتاهي . عوض ديروز امروز صبح بردمت بهداشت ، شكرخدا همه‌چي خوب بود ؛ وزنت شده 10 كيلو و 590 گرم قدت 79 سانتيمتر و دور سرت 47 سانتيمتر   اميدوارم ديگه دچار اين جور فراموشيا نشم .
30 ارديبهشت 1393

يك سال و دو ماهگي فندق كوچولوي ما

وقتي تو خونه مون بدو ميري درو براي بابايي باز ميكني ، وقتي من يا بابا چيزي رو ميخوايم ميري و تندي برامون مياري ، وقتي دستت به خيلي چيزهايي كه قبلاً نمي رسيد و بابتش غر غر تحويلم ميدادي و حالا ميرسه ... تازه ميفهمـم چه خبره ؟ جونم ، عمرم ، نفسم داره قد ميكشه ، بزرگ ميشه ، خانوم ميشه ...     عك سا تو ادامه‌ي مطلب هروقت صدات ميكنم بدو ميآي بغلم ميكني ، بوسم ميكني ، ناز ميكني ، خلاصه كلي دلبري ميكني ؛ انقده شيرين و بامهربوني ماما صدام ميكني كه همه كلي حسودي ميكنن ! صبحا وقتي زود بيدار ميشي من خودمو ميزنم به خواب تا شمام بيدار نشي ، اونوقت فكر ميكني من خوابم آروم دستتو ميزني رو صورتم ، صدام ميكني ماما م...
29 ارديبهشت 1393