پرنسس كوچولوي گلمپرنسس كوچولوي گلم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

هديه ي باشكوه خدا

اين روزاي نازنين دخترم

1393/4/19 22:28
نویسنده : مامان شيوا
447 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنين دخترم

اگه بخوام از روزمرگيات برات تعريف كنم بجز شيطنتو زخم و زيلي شدنت چيز ديگه‌اي ندارم بگم

طوريكه هرجا ميريم آخرش يه بلايي سر خودت مياري .

مثل اونروز يعني 1 تير تو عروسيه دخترداييه بابايي ليوان يكبار مصرفو مچاله كردي و شكست و انگشتتو بريدي تا آخر عروسي هم از شدت سوزشش گريه ميكردي و همش ازم ميخواستي بوسش كنم .

 

 

يا 6 تير كه با مامان‌جون اينا و خاله‌ها رفته بوديم باغ ، عمو فرهاد برامون چاي آلبالو درست كرده بود من همين كه ليوانمو بردم برام چايي بريزه فكر كردي آبه و با هيجان گفتي بااا و دستتو كردي تو چايي ولي خداروشكر چيزيت نشد .

يا درست يه روز قبله ماه رمضون كه رفته بوديم خونه‌ي مريم جون پات گير كرد به دسته ميز وسط ، خوردي زمين و اين شد نتيجه‌ش :

 

عكس سمت چپ برا وقتيه كه ديگه داشت خوب ميشد ، تازه نميدوني چندروزم از باباييت قايمش كرديم تا نفهمه !

چند روز پيشم شيشه‌ي تو اتاقت دستتو بريد ، يا اونروز كه پارسا درو كوبوند و دستت موند لاي در ، يا وقتي بابايي شيشه‌ي ماشينو بالا پايين ميكنه دستت ميمونه لاش ، يا اونروز من كشو رو بستني دستت بدجوري موند لاش ، خلاصه نميدونم كدومشو بگم ...

صبح تا شب هم كه كارت بهم ريختن خونه‌ست يعني اگه قبله اينكه جمعشون كنم كسي بياد خونمون فكر ميكنه بمب تركيده !!!!!

يا اينكه هرچي دم دستته ميبري ميريزي تو ماشين لباسشويي .

از بچه‌گي عاشقه ماشين لباسشويي و زياد باهاش ور ميري :

 

 

بقيه‌ي عكسا تو ادامه مطلب

حالا چندتا عكس ديگه رو بريم ببينيم :

با اينكه جلوي سرت مو نداره ولي پشت موهات بس كه بلنده تو اين هواي گرم همش عرق ميكنه و مجبورم اين شكلي ببندمش :

 

الان اينجام داري كشوتو خالي ميكني ، همچينم مظلومانه نگاه ميكني آدم دلش برا آروميت ميسوزه :

 

هرجا روسريم دستت بياد برش ميداري سر ميكني :

 

الهي مامان فداي گل دختريم :

 

مامان آخه قحطيه صندليه رو اينا نشستي :

 

دخترم پهلوون شده ماشا... :

 

عزيزدلم پهلوون كوچولوي مامان يهو نيافته رو پات :

 

هميشه چون با چادر مامان درگير بودي تيناجون چادر بچه‌گيشو داده بهت تا باهاش بازي كني :

 

چون ديدي دارم عكس ميگيرم چادرو كشيدي پايينو ميخندي :

ديگه خيلي وقته نميذاري ازت عكس بگيرم تا دوربينو ميارم اون كارو ول ميكنيو محكم ميگي نه !

 

بازم بچه‌م داره پهلوون بازي در مياره :

 

و اما آخرين مطلب اينكه اصولاً بابايي تنهايي نميره خريد و هيچ وقتم تا حالا نشده بود تنهايي بره و برات چيزي بخره معمولاً اين امر مهم برعهده‌ي ماماناست ولي اين روزا همه‌ي اين وسايلو كه ميبني تنهايي رفته و برات خريد كرده ، برا اين عكساشونو گذاشتم كه اولين خريد بابايي براته ، مباركت باشن مامان جون :

پسندها (2)

نظرات (0)