پنجمين مرواريدت مبارك نفسم
تقويم رويش مرواريداي دخترم
سلام عزيزدلم
ديشب بعده اينكه از حموم اومدي ديدم بدنت داغه ، تا صبح هم مدام حواسم بهت بود تا اينكه امروز پنجمين مرواريدتم دراومد ، ايشا... كه به سلامتي ...
الهي برات بميرم كه انقده مظلومانه دندونات درمياد ؛ فكر نميكردم پنجمي هم به اين زودي تو راه باشه .
تقويم رويش مرواريداي دخترم
سلام عزيزدلم
ديشب بعده اينكه از حموم اومدي ديدم بدنت داغه ، تا صبح هم مدام حواسم بهت بود تا اينكه امروز پنجمين مرواريدتم دراومد ، ايشا... كه به سلامتي ...
الهي برات بميرم كه انقده مظلومانه دندونات درمياد ؛ فكر نميكردم پنجمي هم به اين زودي تو راه باشه .
و اما شيطونياي اين روزا:
عروسكتو بغلت ميگيري ، لالاييش ميدي :
بوسش ميكني:
اون حين دماغش گيرت ميافته و شروع ميكني به خوردن دماغش :
ايستاده تلويزيون تماشا ميكني :
سوت ميزني :
شيطوني ميكني :
چندروز پيش برات ماكوروني پختم و دادم دست خودت تا بلكه يه كم بخوري ، آخه بجز آش رشته و آش كشك چيز ديگه نميخوري ، گفتم شايد اينطوري بخوري ؛
اولش فقط تماشا كردي و دست بهش نزدي ، بعد يواش يواش شروع كردي به خوردن :
بعدش ترسيدي صندليت چشمش بمونه ، يه كم به خورد اونم دادي :
بعدش چون ديدي من با چنگال دارم بهت ميدم ، خودتم شروع كردي با چنگال خوردن :
ديدي روي ميز زياد بهش تسلط نداري ، گذاشتي رو پات تا راحتتر باشي :
آخرشم نتيجهي كار شد اين :
ديگه بايد برم ، يه كم بدنت داغه و داري بيتابي ميكني ...