نوگل زندگي من
دخترمن يه دونهست فقط برا نمونهست
نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست
سپاس خدایی را که باران رحمتش را با حضور تو بر من ارزانی داشت
اين وبلاگ كه پيش روي شماست ، متعلق است به يكييدونهي مامانشيوا و بابارسول ، دختر عزيز و دوست داشتني من ، كه 1شنبه 29 بهمن 1391 شمسي مطابق با « سپندارمذگان » یا « اسفندارمذگان » روز عشق ايراني و برابر با 6 ربيعالثاني 1434 قمري و 17 فوريه 2013 ميلادي ، ساعت 2:15 بامداد ، در بيمارستان قائم (عج) اردبيل بدنيا اومد و شد همهي هستي مامان و باباش .
مينويسم براي روزي كه سرماي زمان بر خاطرمان يخ فراموشي ميبندد ، مينويسم براش خط به خط زندگيشو ، از دوران كودكي و نوجواني و ... چرا كه مرور هر لحظهاي از زندگي دخملم برام يه دنيا ميارزه .......
اینجا برای من است برای احساسات مادرانه ام ، از اولین هایمان تا بینهایت ، او باید بخواند و حس کند تمام این روزهای با او بودن چه بر من گذشته است و بداند و بفهمد او گرانبهاترین هدیه خداوند به من است ، هرچه در این وبلاگ ثبت میشود یک رویای واقعی است ......
نازدانه ی من ، طلا خانومم ، ثانیه ها با آهنگ حضورت چه عاشقانه میرقصند و مرا هر لحظه عاشق تر میکنند ...
عاشقانه هایم برای تو تمامی ندارد نفسم .........
آرزویم همه این است : نتراود اشک از چشم تو هرگز ، مگر از شوق زیاد .........
دوستت دارم فرشته ی پاکم ...