روز دختر مبارک سوگلی من - 1394
ولادت حضرت معصومه تهنيت باد
دختر قشنگم ، سوگلي زندگيم كه روشنيبخش ، شاديآور و چشموچراغ خونموني و حضور و وجودت به تكتك لحظههام رنگ و بو ميده، روز دختر هزاران بار مباركت باد .....
امسال سومين سالي كه روز دختر وجود باارزشتو دارم و اين يعني بهترينارو داشتن .
با اينكه فوقالعاده شيطنت ميكني ، خيلي وقتا كم ميارم ولي اين چيزي از محبتم نسبت بهت كم نميكنه ؛ بدون كه مامان هميشه عاشقته و دنيادنيا دوست داره عزيزترينم .......
و شماااااااااا بينظيرترين و مهربونترين دخترعالمي
عكساي دخملم تو روز دختر با كادوي روز دختررررررر :
يه سرسره خوشگل كه عاشقشي :
قربون ژست گرفتنت برم ، خودت ژست ميگيري ميگي ازم عكس بگير مامان :
حالا بريم يه كم از اين روزات برات بگم ، جونم برات بگه كه دخملي من ديگه كاملاً مستقل شده همهي لباساشو خودش درمياره و ميپوشه ، حتي بلوزاي تنگو بدون دكمه شو
فوق العاده مهربون و بامحبتي ، روابط عموميت خيلي بالاست ، يه مدت وقتي ميرفتيم جايي دم در ورودي ميگفتي من سلام نميدم ولي الان خودت از قبل بهم ميگي مامان رفتيم مهموني سلام ميدم ، دست ميدم و كلاً خيلي خوب باهمه ارتباط ميگيري .
كاملاً واضح و بدون ايراد صحبت ميكني فقط يه سري كلماتو بعضي حروفاشو جابجا ميگي
مثلاً به بغل ميگي بلغ
به سرجاش ميگي سرجاشا
به سركار ميگي سركارا
به زودباش ميگي زوب داش يا زودداش
يا از اونجايي كه اول فعلاي منفي ن ميذاري فكرميكني فعل مثبتم بايد اولش ب بگي چون ميگي نباشه به باشه هم ميگي بباشه ، به وردارم ميگي ور بدارم ، كلا از بچگي عادت داشتي فعلارو كامل و بصورت كتابي تلفظ كني مثلاً من ميگم ول كن شما هميشه ميگي ول بكن يا من ميگم حاضرشو شما ميگي حاضربشو
هركلمهايي هم كه اولش با ر يا ي شروع بشه ل تلفظش ميكني
مثلاً به يادته ميگي لادته
به روروئك ميگي لوئلك
يه سري كلماتم هست كه تيكه كلامت هستن و مدام ازشون استفاده ميكني و اكثراً وقتي يه چيزي رو با هيجان ميخواي تعريفشون كني بيشتر ازشون استفاده ميكني
مثلاً ميگي لادته رفتيم پارك بازي كرديم ، مامان ميدوني ، مامان اونو ميدي نگا كنم چي ميشه ؟؟ بابا رفت سركارا حالا من چيكاربكنم ؟؟؟ نظرت چيه از اينجا بپرم ؟؟؟لادم رفت با ثنا بازي كنم ؛ برم بازي كنم هان ماماني هان ؟؟؟؟
آهان ، دوست دارم ، عاشقتم اينارم زياد استفاده ميكني
كاملاً تلاش ميكني مؤدب صحبت كني مثلاً ميگي حواسم نبود بيا گفتم ، بفرما
سعي ميكني هميشه بفرما بگي ، مثلاً يه روز من تو اتاق بودم شمام مشغول صبحونه خوردن ، برگشتي گفتي مامان بفرمايين تو هال
چون ثنا گفت لطفاً عروسكمو بهش ميدم
مامان گفتم خواهش ميكنم
يا يه سري حرفا و جملههارم از تلويزيون ياد گرفتي
مثلاً جالبه ، خدايا ، مادرم ، به خدا ، والا ، راستشو بگو عمو
ديالوگاي فيلما و تيزرارم حفظ ميكني :
يهو برميگردي به عروسكت ميگي چقد داغي عمو ( ديالوگ دردسرهاي عظيم ) دستاشو تو آتيش ميسوزونه ( ديالوگ تنهايي ليلا ) با بارلي خوش تيپ و عالي ، و خيلي چيزاي ديگه
يا يه چيزايي رو از خود ما يادگرفتي و تكرار ميكني
چون من زياد بهت ميگم باشوا دولاننام شمام ميگي باشوا دولام من
يا الهي فدات بشم ، قربونت برم
بعضي اصطلاحاي خاص خودتم داري مثلاً :
يكي از عروسكات سرش شكسته اسمشو گذاشتي نيني سرش شيكسته
يا با اينكه ميتوني بگي پيرهن ولي به پيرهن ميگي عروس دامن
و در آخر بعضي روزايي كه حرفاي جالبي بهم زدي رو يادداشت كردم :
2شنبه 5 مرداد : صبح بيدارت كردم ميگم دخترم بيدارشو بريم بيرون ، بيدارشدي اومدي دوباره لبهي تخت دراز كشيدي ميگي صبركن الان بيدار ميشم ، گفتم مامانجون بيدارشو ديگه ، برگشتي گفتي يه كم بخوابم فكركنم بيدارشم
3شنبه 6مرداد : داري بازي ميكني برگشتي به نينيت ميگي نيني نترس ، سرسره كه ترس نداره
با اينكه از همون دوران نوزادي عشق حموم بودي و هيچ وقت برا حموم رفتن يا توي حموم بودني گريه نكردي ولي نميدونم چرا از عيد به اين ور با شامپو زدن و ليف كشيدن مخالفت ميكردي با اينكه بالاخره انجام ميشد ولي جيغ و دادي دركارنبود فقط ميگفت دوست ندارم . امروز كه حموم بوديم داشتم ليف ميكشيدم كه برگشتي گفتي مامان چرا ليف ميزني ؟؟ناخودآگاه گفتم برا اينكه ميكروباي پوستمون برن و يه سري توضيح برات دادم و اينجوري شد كه ازت خواستم اجازه بدي برات ليف بكشم تا ميكروبا رو پوستت نمونه
دوباره همون شب موقع خواب : مامان سرسره تلويزيون آبّا داره ؟؟ گفتم آره دخترم
بابا منم ببره تلويزيون سرسره برم آب بازي كنم گفتم بگو خدايا امام رضا مارو طلب كنه بريم مشهد از اونجام بريم آب بازي
گفتي خدايا امام ضا مارو طدب كنه بريم مشهد بريم آببازي
گفتي مامان چرا طدب كنه ؟؟؟
گفتم چطور ثنا مارو دعوت ميكنه ميريم خونهش ، امام رضام بايد مارو دعوت كنه طلب كنه بريم مشهد ، مشهد خونهي امام رضاست .
4شنبه 7 مرداد : تو بازار يه پيرمرده رو ديديم كه حسابي كمرش خميده بود تا ديدش گفتي مامان اون آقا چرا گوجاننه شده!!!!!!!!! اينم اصطلاحيه كه با يه روز خونه خاله جونت موندن بهت ياد دادن .
شنبه 10 مرداد : تو اتاق مشغول بازي عطسه كردي منم تو هال داشتم sms ميزدم حواسم نبود ، اومدي گفتي مانان بهم نگفتي عافيت !!!!!!!
1شنبه 11 مرداد : از امروز آموزش تراشههاي الماسو شروع كردم با اينكه از نوزادي اين بسته هارو برات خريده بودم ولي نگه داشته بودم هروقت خودت خوشت بياد باهات كاركنم امروزم همينجوري امتحاني برات اوردم كه خيلي خوشت اومدو استقبال كردي
4شنبه 14 مرداد : وقتي با تلفن حرف ميزنم گوشي رو ميگيري تا صحبت كني اونوقت با هزار ترفند بايد گوشي رو ازت پس بگيرم ، امروزم تا ديدي صحبت ميكنم زودي اومدي گفتي مامان بده منم حرف بزنم گفتم غريبهست مامان ، گفتي به جون خودم غريبه نيست ميدونم غريبه نيست ؛
الهي فداي شيرين زبونيات ، آخه اينارو از كجا مياري ميگي !!!!!!!!!!
2شنبه 26 مرداد : رفتيم خونهي دوستم مهناز ، مائده و راشين باهات شوخي ميكردن اومدي گفتي منو ميزنن، گفتم نه مامان نميزننت ، برگشتي گفتي پس كي ميزنه خودمو !!!!!!!
بچه ها رفتن پاركينگ شمارو نبردن ، اومدي بهم گلهگي ميكني ميگي منو پاركينگ نبُريدن
ببخش اين همه طولاني شد آخه حيفم مياد تك به تك جملههاتو ننويسم ، يه وقتايي يادم ميره كه كي بزرگ شدي ، كي اين زبون ريختنارو ياد گرفتي ، دوست دارم همه رو بنويسم تا يادم نره كه مثلاً تا همين تيرماه با اينكه بلد بودي ولي به دستت درد نكنه ميگفتي دَسَه دَسَه ولي حالا ديگه يادت نيستو هميشه ميگي دستت درد نكنه نميخوام هيچ كدومشون يادم بره .....
حالا ديگه بريم سراغ عكسا
اين عكسام ماله مردادماهه يعني يك ماه اخير :
وقتي با داداش امير ماشين سواري ميكني و در حال برانداز كردن اطراف :
حسابي ذوق زدهاي :
و وقتي برا اولين بار به تنهايي سوار يه وسيله ي بازي برقي شدي :
خيلي خوشت اومده بود و واقعا فكر ميكردي خودت با چرخوندن اون فرمون داري هليكوپترو هدايت ميكني :
و جالبتر اينكه درسته دفعهي اولت بود ولي خداروشكر نترسيدي :
اينم يه روز قشنگ ديگه كه به ياد بچهگياي خودم سوار اين چرخوفلكا كردمت :
ولي خداييش مناسب سن شما نبود :
مامان فداي خندههاي شيرينت كه هرچندبارم ازت بخوام خنده تحويلم ميدي تا ازت عكس بگيرم :
وقتي هم خسته ميشي ميگي مامان دهنمو ميبندم ميخندم :
ملوسك شيرينزبون مامان :
مدل ايستادنتو مامان :
ديگه ما تسليميم هرجوري شما افتخار بدين ازتون عكس ميگيريم :
كه اينم ميشه نتيجهش :
اين عكس مال 23 مرداده ، من برا ساعت 8 وقت دكتر داشتم ساعت 7 از خواب بيدارت كردم تا بريم همينكه از خواب بيدارشدي شروع كردي به گريه ، هركاري هم ميكردم آروم نميشدي و شديداً هقهق ميكردي برا شامم خونهي آننه دعوت داشتيم گفتم ببرمت اونجا بلكه آروم بشي كل مسيرم گريه كرديو بالاخره بعد 1/5 ساعت با وساطت آقا مهراد آروم شدي ، از چشات مشخصه كه چقد گريه كردي :
عروسك نازدار من :
دخمله وُ عشوههاش ، كاريشم نميشه كرد :
مامان فداي خندههات :
خندهي زوركي كه تحويل بدي ميشه همين :
سرگرميات با سرسرهي محبوبت :
يعني صبح تا شب فقط مشغول سرسره رفتني :
ان شاءلله هميشه شاد باشي و بخندي نوگل زندگي من .........