عكساي آتليه اي 5
وروجك مامان سلااااااام
بعد مدتها بازم اومدم تا عكساي قشنگتو برات بذارم .
روز تولد دو سالگيت كه وقت نشد ببرمت آتليه ، بعد اون هم هي امروز و فردا كردمو برنامه جور نشد ، تا 28 خرداد كه بالاخره اين طلسم شكست .
5شنبه عصري سه تايي راهي آتليه شديم ولي رفتيم ديدم برق آتليه قطعه و دست ازپادرازتر برگشتيم ، ديگه بهم ثابت شد قسمت نيست عكس بگيريم ، ولي يه ساعت نشده خودشون بهمون زنگ زدن و رفتيم برا عكس گرفتن ...
خداييش عالي باهامون همكاري كردي ، خندههاي قشنگ تحويلمون دادي و اصلاً اذيت نكردي فقط گير داده بودي به صندلي قارچي كه دفعهي قبل باهاش عكس گرفته بودي و ميخواستي روش بشيني و ازت عكس بگيريم ؛ ولي نگو شيطنتتو نگه داشته بودي برا بعد ، يعني تا وقتي كه عكسارو انتخاب كنيم آتيش سوزوندي ، كل لباسا رو زمين بودو داشتي باهاشون بازي ميكردي آخرشم يه لنگه جورابتو تو آتليه به يادگار گذاشتي ؛ خخخخخخخخخ
ديگه خودت كه خوب ميفهميدي چقدر شلوغ كردي بهمون برگشتي گفتي دارم شلوغ ميكنم بريم خونمون ، اصولاً هروقت از بازي كردن خسته بشي اين ديالوگو تحويلم ميدي .
فقط يه اشتباهي در مورد عكسا كردم اونم اين كه چون پشت لبت زخمي شده بود ازشون خواستم عكسارو روتوش كنن ، ولي نبايد اينكارو ميكردم صورت ماهت بدون روتوش قشنگتره .
25 تيرم عكسات آماده شد ولي بابايي يادش رفته بود بهمون خبر بده ، بعدشم كه خورد به تعطيلي و امروز رفتيم تحويل گرفتيم :
عكسا تو ادامهي مطلب
دخمل خوشاستايل من :
حين عكس گرفتنم همش حرف ميزدي و كلي دلبري ميكردي :
عاشق اين توپا شده بودي و ولكنشون نبودي ، استادم ميگفتن اگه خرابشون كني بايد خسارت بدي :
همين الان كه اين عكسو آپلود كردم تا ديديش گفتي مامان خانومه گفت كدومو ميخواي ، صورتي رو ؟
دالي موش كوچولوي مامان :
اينم ديدي گفتي مامان منو ببر اينجا دالي كنم ؛ آخه اين عكسو گرفتني بهت ميگفتيم برو پشت وايستا خم شو دالي كنيم ، حالا ياد اونا افتادي ؛ قربون حافظهت برم من .
دخمل نازدار من ....... :
مامان فداي خندههاي شيرينت :
ايشالله هميشه خنده رو لبات باشه .
عكساي اين دفعهرم استاد عزيزم تو آتليه عداك زحمتشو كشيدن .